کد مطلب:188651 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:242

ضرب سکه ی اسلامی به دستور امام محمد باقر
در صده ی اول هجری، صنعت كاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز كه كاغذ می ساختند به روش رومیان می ساختند و چون رومیان، مسیحی بودند نشان (اب و ابن و روح) بر آن می زدند، «عبدالملك اموی» ، مرد زیركی بود، كاغذی از این گونه را دید و در نوشته ی آن دقیق شد و فرمان داد آن را برای او به عربی ترجمه كنند، وقتی معنای آن را فهمید، خشمگین شد كه چرا در مصر كه كشوری اسلامی است، باید مصنوعات چنین نشانی داشته باشد. سریع نامه ای به فرماندار مصر نوشت كه از این به بعد، بر كاغذها شعار توحید «شهد الله انه لا اله الا هو» را ضرب كنند و به فرمانداران



[ صفحه 28]



سایر ایالات اسلامی نیز، همان فرمان را داد و گفت: «كاغذهایی را كه نشان مشركانه ی مسیحیت دارند، از بین ببرند و از كاغذهای جدید استفاده كنند» .

كاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یافت و به شهرهای روم نیز رسید و خبر به قیصر بردند و او در نامه ای به «عبدالملك» نوشت: «صنعت كاغذ، همواره با نشان رومی بوده و اگر كار تو در منع آن درست است، پس خلفای گذشته ی اسلام خطا كار بوده اند و اگر آنان به راه درست رفته اند، پس تو خطا می كنی» [1] من همراه این نامه برای تو هدیه ای لایق فرستادم و دوست دارم كه اجناس نشان دار، به حال سابق واگذاری و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزاری ما خواهد بود. عبدالملك هدیه را نپذیرفت و به قاصد قیصر گفت: «این نامه جوابی ندارد» .

قیصر، دوباره هدیه ای دو برابر دفعه ی گذشته به او داد و نوشت: «گمان می كنم چون هدیه را ناچیز دانستی، نپذیرفتی، حالا دو برابر فرستادم و مایل هستم هدیه را همراه با خواسته ی



[ صفحه 29]



قبلی من بپذیری» . عبدالملك باز هدیه را رد كرد و نامه را نیز بی جواب گذاشت.

قیصر، دوباره به عبدالملك نوشت: دوبار، هدیه مرا، رد كردی و خواسته ی مرا اجرا نكردی، برای سومین بار، هدیه را دو برابر دفعه ی قبل فرستادم و قسم به مسیح، اگر اجناس نشانه دار را به حالت قبل برنگردانی، فرمان می دهم تا زر و سیم را با دشنام به پیامبر اسلام، سكه بزنند و تو می دانی كه ضرب سكه، ویژه ی ما رومیان است، وقتی سكه ها را با دشنام به پیامبرتان ببینی، عرق شرم بر پیشانی ات می نشیند، پس همان بهتر كه هدیه را بپذیری و خواسته ی مرا اجرا كنی تا روابط دوستانه ی ما، مثل گذشته پابرجا بماند.

عبدالملك در پاسخ درمانده شد و گفت: فكر می كنم كه ننگین ترین مولودی كه در اسلام زاده شده، من باشم كه سبب این كار شدم كه به رسول خدا (صلی الله علیه و اله) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولی هیچ كس نتوانست راهی پیدا كند، یكی از حاضران گفت: «تو خود راه چاره را می دانی اما به عمد آن را انجام نمی دهی!»



[ صفحه 30]



عبدالملك گفت: «وای بر تو! چاره ای كه من می دانم، چیست؟»

گفت:» باید از «باقر» اهل بیت، چاره ی این مشكل را بپرسی» .

عبدالملك گفتار او را تصدیق كرد و به فرماندار مدینه نوشت، امام باقر (علیه السلام) را با احترام به شام بفرستد، و خود فرستاده ی قیصر را در شام نگه دارد تا امام (علیه السلام) به شام برگردد.

داستان را به امام عرض كردند، فرمودند: «تهدید قیصر در مورد پیامبر (صلی الله علیه و اله) عملی نمی شود و خداوند این كار را برای او ممكن نمی كند و راه چاره نیز آسان است، هم اكنون، صنعت گران را جمع كن تا به ضرب سكه بپردازند و بر یك رو سوره ی توحید و بر روی دیگری، نام پیامبر (صلی الله علیه و اله) را نقش كنند و بدین ترتیب، از مسكوكات رومی بی نیاز می شویم و ایشان توضیحاتی در مورد وزن سكه ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سكه هفت مثقال باشد» .

و نیز فرمود تا نام شهری كه در آن سكه می زنند و تاریخ سال



[ صفحه 31]



ضرب را هم بر سكه ها درج كنند.

عبدالملك، دستور امام را عملی ساخت و به همه ی شهرهای اسلامی نوشت كه معاملات باید با سكه های جدید انجام شود و هر كس از قبل سكه ای دارد، تحویل دهد و سكه ی اسلامی دریافت كند. آن گاه عبدالملك فرستاده ی قیصر را از آنچه انجام شده بود، خبر داد و عبدالملك هدیه ها را برگرداند.

به قیصر ماجرا را گفتند، درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملی سازد، قیصر گفت: «من خواستم عبدالملك را به خشم درآورم در صورتی كه این كار بی فایده بود، چرا كه حالا در ممالك اسلامی دیگر با پول رومی، معامله نمی كنند» . [2] .



[ صفحه 32]




[1] امالي شيخ طوسي، ص 261.

[2] محاسن، ج 2، ص 232.